سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 چزابه مرکز عشق

: نوای  وبلاگ :

 

: جستجو در وبلاگ :

 

پشتيباني وطراحي:

خسته نباشی

جمعه 88 اردیبهشت 18 ساعت 2:57 عصر

همسر عزیزم :

خادم محترمه قرآن خسته نباشی

در پرتو قرآن موفق و مؤید باشی


نوشته شده توسط : صدرا

نظرات ديگران [ نظر]


تبریک

جمعه 88 اردیبهشت 18 ساعت 2:48 عصر

دیروز میگفتم :

مشقهایم را خط بزن ... مرا مزن

روی تخته خط بکش ... گوشم را مکش

مهر را در دلم جاری بکن ... جریمه مکن

هر چه تکلیف میخواهی بگیر ... امتحان سخت مگیر

اما کنون ..

مرا بزن ... گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر
مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


وزیر اموزش و پرورش اعلام کرد:
معلمینی که چون شمع می سوزند
تا پایان سال ?? گازسوز خواهند شد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یادمه روز معلم در روی تخته سیاه کلاس نوشته بود:
معلم مانند شمعی است که می سوزد و دود میکنه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

معلم اضیظم

عذ اینکه به من خاندن و نوشطن عاموخطی حذار بار اضط ممنونم !

روظط مبارک 


تو ستاره پردازی ستاره هارا نقش میبندی جلا میدهی
و در آسمان زندگی رها میکنی
و من ستاره ی کم سوی دست نشانده ی تو ام ای معلم
مرا روشن ترین ستاره ی عالم کن


وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه؟
گفتم: یه بخشه ،
اما حالا که برزگ شدم فهمیدم عشق سه بخشه ?
-عطش دیدن تو?- شوق با تو بودن ?-اندوه بی تو بودن

همسر عزیزم روزت مبارک
روزهای اول تحصیل درمکتب عشق مدام با خودم مرور میکردم
عشق یعنی حاصل جمع دل عاشق ومعشوق.
عشق یعنی ضرب در ضربان یار.
کاش ازعشقم درپرانتزنگهداری میکردم
افسوس که دیر شده ودرعاشقی مشروط شدم

روزت مبارک

آنکه نقاش است و نقشی ساخته

با قلـــــــم طرح نویی انداخته


در مسیر واژه های دوستــــــــی

سطر سطــری زآشنایی داشته


آنکه چون اسطوره های پارســی

عین ولامی را به میم افراشته


هم ردیف انبیاء و عارفـــــــــــان

پوششی بر جـــــهل جاهل بافته


آنکه آهنگ و کلامی دل ربــا

از یرای درس خـــــــــود آراسته


چشمه های معرفت جوشــــد ز او
دانشی از حد فزون انبـــــــاشته



لحظه هایش پر شده از خـاطرات

خاطراتی که زدل جان باخـــته



هرچه از عطرش ببویم کم بود

او گلستان ها ز گل ها کاشته



آنکه معمار است و الگوی همه

لاله ای بر قلب خود بگذاشته



با سلاح علم در راه مـــــــــــــراد

چون جلوداران به کفران تاخته



آن معلّم آن مرّبی آن که او

از فنونش عالمی پرداختــــــــه



او عزیز است و مقامش پاس دار

چونکه یزدان نام او بنگاشته



عارف آن باشد که چون قطعه زمین
هرکسی او را لگد انداخته



یعنی از زهد و کلام و علم او

ذره ای از دانشش برداشته

معلمی شغل نیست . عشق است . ذوق است .ایثار و فداکاریست . اگر به عنوان شغل به آن می نگری رهایش ساز و اگر عشق توست ، بر تو مبارک باد .
استاد شهید ، مرتضی مطهری


ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس .ای والا مقام ، ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی

همسر عزیزم : روزت مبارک
(( نمایشگاه کتاب 18/2/88 ، مصلی تهران ، غرفه وب سایت ختم قرآن مجید  ))


نوشته شده توسط : صدرا

نظرات ديگران [ نظر]


خیرمقدم

پنج شنبه 87 آبان 2 ساعت 8:15 عصر
     
      .....  جان عزیزم :
تشریف فرمائی شما را گرامی میدارم
                                                         ارادتمند
                                                       مدیر وبلاگ

نوشته شده توسط : صدرا

نظرات ديگران [ نظر]


و اکنون، قتلگاهِ پسر، محراب!

یکشنبه 86 دی 23 ساعت 2:1 عصر

در سپیده دم غیرت، "خون" که ـ با اباعبدالله (ع) ـ به دنیا آمده، حساب زمین به هم خورد!
معادله جهان چیز دیگری شد:
سرخی زندگی، برافروخته رویی درد، و نبض غیرت عقیده ـ جایِ این پا و آن پا کردن، بی خیالی، و بی حالیِ مرگ را گرفت. و ایم شد معیار تعریف، برای زندگی: "قِف دونَ  رَأیکَ، فی الحَیاة ، مُجاهداً. اِنّ الحَیاةَ، عقیدةٌ وَ جهادٌ" بر سر رأی خویش، رزمنده و پای بر جا،بمان که حیات هیچ نیست، مگر عقیده و جهاد! و معیار تازه ای برای "پسداری" از حیثیت خون
که یعنی : ذهن کربلایی داشتن؛ حرفِ عاشورایی زدن؛ و از میان رنگ ها، "سرخ" را به رسمیت شناختن!....
قرار قبلی شیطان، ترس بود و زبونی و زردی. امّا پای"خونِ حسین" که به میان آمد،همه چیز، دیگرگون شد. همین که، تا دیروز، قابل اعتنا نبود و حرکت و هویّت نداشت؛ امروز، شد "خون خدا"!
یکباره، از خاک به خدا رسید. همین خونن خاکی، شد خونِ خدا؛ موج برداشت، شکفت، بالید و بلند شد. آسمان آمد، به تماشای زمین. و کائنات غرق شد: غرق در حیثیّت خون!
پیش از این، محراب پدر، قتلگاه بود! و اکنون، قتلگاهِ پسر، محراب!

روایت محرم، شهید مرتضی آوینی


نوشته شده توسط : صدرا

نظرات ديگران [ نظر]


مکاشفهء عطش و جانبازی

یکشنبه 86 دی 23 ساعت 2:0 عصر
در همهمهء غیرت و درد، مگر می شود کار دیگری هم، کرد؟! دلشوره درد، خواب را پس می زند و غیرتِ عشق، آب را.
همه چیز، از آب، از نگاهِ مردانهء ملکوتی عبّاس، موج بر می داردو دست های تشنه خاک، به تماشای چشمان ماه نبی هاشم، بلند می شود.
آبروی آب، از اوست:
هر آب، که در مشکِ او نیست،
آب نیست، آبرویی است فروهِشته!
ذهن علیل ابلیس، آدم را ـتنها ـ خاک می بیند.
مکاشفهء عطش و جانبازی، در باور آب و آتش نمی گنجد.
امّا ابوالفضل، کار خود را می کند؛ ماندن، کار او نیست.
دست از "آب" می شوید و از "جان" خویش نیز!...

اگر شهادت نبود، ابوالقاسم حسینجانی


نوشته شده توسط : صدرا

نظرات ديگران [ نظر]


با حقیقت باید زیست. امّا واقعیت را تنها باید دانست:

این گونه است که انسان، از تنهائى خویش، رهایى مى یابد و به میراث راستین خویش که "خودآگاهى" و "خداآگاهى" است نائل مى شود: وفادارى و بر سر پیمان پایدار ماندن، در شوق زندگى "شاهد" بودن و در ذوق مرگ "شهید" گشتن؛ و در "مرگْ آگاهى" همه شهادت شدن: آگاهى و رهایى!

زیباترین هنر، به زیبایى و شیرینى مردن است:

با سرافرازى زیستن و با سربلندى مردن، خون دل خویش را در راه نور و معرفت و پیوستگى، براى خدا، به جهاد برخاستن و خود را فداى هدف ـ و نه هوى ـ کردن و بر آستانه خدا آبرومندانه رسیدن؛ و این همه یعنى: هنر مردان خدا!

به شیرینى و زیبایى مردن هنرمندانه ترین عملى است که یک نفر، در تمام ابعاد هستى خویش، مى تواند به آن دست یابد. مرگْ باورى و مرگْ آگاهى، گشاده ترین چشمانى است که مى تواند ـ چونان پنجره اى باز، چهره در چهره ى خداى کرامت و عزت و کبریا ـ رو در روى بیدارى و معرفت و آگاهى، بازگشاده مى شود... از این نگاه انسان به آن جا مى رسد که "استقامت" و "یکتایى"، حتمى ترین نتیجه آن خواهد شد، و بى باکى و جسارت و نترسى، دستاوردِ آشرافى خواهد بود که از این رهگذر ـ در مسیر وانهادن ها و فرارفتن ها ـ حاصل مى آید. تا آن جا که هیچ چیز، در برابر غیرت اراده و همّت تصمیم، طاقت ماندن نمى یابد و منطق پایدارْ انسان هاى مؤمن را ـ به هیچ روى ـ نمى تواند به تزلزل درافکند:

قُلْ لَنْ یُصیبُنا اِلّا ما کَتَبَ اللهُ لَنا؛ هُوَ مَوْلینا وَ عَلی اللهِ فَلْیَتَوَکّل المُؤمِنُونَ قُل هَل تَرَبّصُونَ بنا اِلّا اِحْدَی الحُسْنَیَیْن؟

 (سوره توبه، آیه های 51 ، 52)

بگو هیچ مصیبتى به ما روى نخواهد آورد، مگر این که خدا براى ما مقرر کرده باشد؛ مولاى ما اوست و بر خدا است که انسان هاى مؤمن، توکّل مى کنند. بگو چه خیال کرده اید؟ مگر جز این است که یکى از دو زیبایى (شهادت یا پیروزى) نصیب ما خواهد شد؟

بدون چنین دیدگاهى نمى شود که در مدار جاذبهء عمومى عشق، استقرار یافت و بر جادهء جهان ـ که همان مدار عشق است ـ مستقیم و متکامل، دست و پا گم کرده، جوشان، تپان، طوفان خیز، شکافان و پرده در را تا نهایت یافت و به سامان رسید.

اگر شهادت نبود، ابوالقاسم حسینجانی


نوشته شده توسط : صدرا

نظرات ديگران [ نظر]


محرم

یکشنبه 86 دی 23 ساعت 12:37 عصر

نینوا ...

چون به زینب می رسی یاد برادر میکند

یاد آن طفل صغیر و یاد لیلا می کند

یاد آن تشت طلا یاد رقیه می کند

یاد جای ضرب سیلی یاد مادر می کند

یاد آن تیر سه شعبه یاد اصغر می کند

یاد پهلوی شکسته یاد زهرا می کند

یاد عبّاس علی یاد سکینه می کند

                                                                                                        یاد آن مشک پر از آب یاد دستان بریده می کند


نوشته شده توسط : صدرا

نظرات ديگران [ نظر]


محرم

یکشنبه 86 دی 23 ساعت 12:36 عصر

عباس! نام تو تشنه می کند.

نام تو گویی مشکلی می شود بر دوش خسته ی من که کو به کو بچرخم پی آب...

امّا ، من تشنه کجا و توی نور کجا؟!

که من دریغ آب از لبهای خودم نمی توانم.


نوشته شده توسط : صدرا

نظرات ديگران [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها  :